تنهاییـــــــــــــــــــــــــــــ................
 
من عاشق خدایم(((عشق دلم خدائیست)))
 
 

 

هوای سردیه تا مغز استخون آدم یخ می زنه در آروم می بندم و میام تو خونه هنوز تاریکه همونجوری مثل قبل خیلی جرات می خواد چراغو روشن کنم و در و دیواره پر خاطره رو ببینم هر چند تمام این مدت با یاد و خاطره ها دلم خوش بود یه جا که می شستم و بیکار میشدم یادم به یه خاطره شیرین می افتاد و مدتی با یاد اون سرم گرم بود مشغول بودم تا اینکه به خودم می اومدمو می فهمیدم همش یاد و هیچ نیست البته همین هیچ برای من یه دنیا ارزش داره لحظه یه لحظه تو عمقا تریکی که فرو رفتم یادم افتاد به اون شبایی که کل می نداختیم کی کیو میتونه بترسونه همیشه هم من شکست می خوردم مدتی جلو در کنار وایساده بودمو به اون شبا فکر می کردم که بازم مثل همیشه بعد یه مدت کوتاه به خودم اومدم درست مثل دخترک کبریت فروش که کبریتی و روشن می کرد و هر چی دوست داشت توی اون سرما میدیدو وقتی کبریت خاموش میشد همه چی نا پدید می شد و با خاطره بعدی انگار کبریت دیگه ای روشن می شد منم مثل همون دخترک آرزو دارم هیچ وقت کبریتام تموم نشه منم مثل اون دخترک اگه کبریتام تموم شه خودمم تموم میشم و میمیرم
..........
آروم میام جلو چراغ و روشن میکنم ... همه جارو خاک گرفته آروم ملافه روی کاناپه رو کنار میزنم و میشینم یاد اون شبایی که روی شونم خوابت می برد و مدام زیر لب غر می زدی لبخند تلخی که یه زمانی شیرینترین لبخند بود روی لبام نقش می بنده آهی می کشمو بلند میشم
رفتم تو اتاقم اونجا هم خاک گرفته بودش از آخرین باری که از اینجا رفته بودم 6 7 ماهی میگذشت رو زمین چنتا کاغذ ریخته می شینم میخونمشون نوشتاهاتن وای هنوز که هنوزه از خوندن این نوشته ها سیر نمیشم هنوز هر وقت می خونمشون منو به یه عالم دیگه می بره حتی عطر تو رو هم روشون حس می کنم لابلای اینا نامه ای که شب تولدم بهم دادی رو می خونم یهو اشک تو چشمام جمع شد سریع گوشه تختمو نگاه کردم عروسکی که بهم همراه نامه داده بودی دیدم انگار رفیق 100 سالمو دیده باشم بغلش کردم و زار زار گریه کردم....
((خیلی دلم برات تنگ شده بود ... کجا بودی بی معرفت تو هم مثل همون صاحبت هستی ..... تو هم منو می خواستی ول کن ..... بی معرفت حالا من نبودم تو نباید یه سر بهم بزنی......))
نزدیک نیم ساعت داشتم باهاش درد دل می کردم اشک میریختم می خندیدم آه می کشیدم و سکوت می کردم.....
در کمد رو آروم باز می کنم لباسی که برای آخرین قرارمون آماده کرده بودم هنوز آویزون بود البته هیچ وقت نمی دونستم اون قرار آخر نیست حتی نمی دونستم اصلا قراری نخواهد بود لباس کلی خاک گرفته میارمش از چوب لباسی پایین یه لحظه پیش خودم احساس کردم دارم یه جنازه که خودشو دار زده و خودکشی کرده رو از بالای دار پایین میارم...
خاکشو تکوندم و به یاده شبای قدیم که برای روز قرار لحظه شماری می کردمو هر شب لباس و کفشو همه چیو کامل می پوشیدمو جلو آینه وا میسا دمو رو صندلی میشستمو تو خیالم دایلوگ اون روزی که می خواستم ببینمتو مرور می کردم ....
باز همه این کارارو کردم اصلا انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و قرارفردا... پس فردا.... یه هفته دیگه...... یه ماه دیگه...... شایدم یه سال دیگه..... بیبینمش بعد که حسابی کیفور شدم باز کبریت بی موقع خاموش شدو به قل بهروز وثوقی هر چی خوردیم از سرمون پرید!
بدون انگیزه خسته با بدنی سرد و بی روح لباس رو می زارم سر جاش خیلی سردم بود خیلی از درون سردم بود در کمد هنوز باز بود یهو چشمم به شالگردنی که برام بافته بودی افتاد با بغز برداشتمشو دور خودم پیچیدمش حسابی گرم شده بودم تمام خاطرات یهو جلوی چشمام اومد مثل وقتی که دخترک کبریت فروش همه کبریتارو باهم روشن کرده بود و تمام اون چیزایی که که تو فکرش دوست داشت و هر کدوم یه گوشه بودنو یکجا دید وبه خواب فرو رفت


نظرات شما عزیزان:

طیبه. شروعی دوباره
ساعت12:02---18 خرداد 1390
سلام این مطلبتون جالبه ولی بقیه مطالبتونو بد نوشتین یعنی فونتش ریزه قابل خوندن نیستن.

این شعرهم تقدیم به شما.



خانه هم ابری است

یکسره روی زمین ابری است با آن

از فراز گردنه خرد و خواب و مست

باد می پیچد ...

یکسره دنیا خراب از اوست

و حواس من ...

آی نی زن ! که تو را آوای نی برده است دور از ره ... کجایی ؟

خانه ام ابری است اما

ابر بارانش گرفته است ...

در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم

به روی آفتابم

میبرم در ساحت دریا نظاره

و همه دنیا خراب و خرد از باد است

و به ره ٬ نی زن که دایم می نوازد نی ٬ در این دنیای ابر اندود

راه خود را دارد اندر پیش ...

نیما یوشیج




پاسخ:باشه چشم درستش می کنم از نظر گلت ممنونم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 15 خرداد 1390برچسب:, :: 19:50 :: توسط : ابوالفضل

درباره وبلاگ
سلام دوستان من ابوالفضل هستم مدیر این وبلاگ ازتون میخوام که با نظراتون بهم کمک کنید تا بتونم وبلاگمو بهتر بسازم ممنون.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان علمی؛تفریحی؛م��هبی و ... و آدرس abolfazl68.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 143
بازدید کل : 4980
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 50
تعداد آنلاین : 1